علاوه بر رهبران انقلاب اسلامی ، اندیشمندان و متفکرین انقلابی به این مسئله به شکلی مفصل پرداخته اند که از میان آنان شهید دکتر عبدالحمید دیالمه و دکتر علی شریعتی در این یادداشت به عنوان مثال یاد میشود.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از آن سبب که توسط فقها، متکلمین و اندیشمندان اسلامی به نگارش درآمد صرفاً یک اثر حقوقی محسوب نمیشود بلکه در آن مضامین فلسفی و عقیدتی شاخص و بارزی به کار رفته است. در عین حال که به مثابه یک سند حقوقی توانسته با الهام از مفاهیم مدرن و پایبندی به سنت فقه اسلامی به تنظیم رابطه میان شهروندان و دولت جمهوری اسلامی ایران بپردازد، این امکان را یافته است که چهره ای مانیفست گونه و فلسفی نیز از خود عرضه بدارد.
در اصل نخست قانون اساسی مقنن به این نکته اشاره دارد که سند پیشرو برخاسته از یک “اعتقاد دیرینه” است که در عمق و کُنه جامعه ایرانی نفوذ و رسوخ داشته است به عبارتی دیگر قانونگذار اساسی در پی آن است که با پیکره تاریخی ایران حلقه وصلی ایجاد نماید و خود را تداوم آن اصالت و رسالت تاریخی اعلام کند. قانونگذار اساسی با عنایت به وقایع فرهنگی و فکری در نظام سیاسی سابق دریافته است که بازگشت به خودِ حقیقی مانع از استحاله تمدنی میگردد و از این رو این مسئله حیاتی را در اصل ۱ قانون اساسی تجلی بخشیده است و از این طریق الیناسیون تاریخی (از خودبیگانگی تاریخی) را مرود و نفی میکند. الیناسیون مفهومی انسان شناختی است که به تشتت هویتی انسان و یا جامعه انسانی اشاره دارد و هنگامی روی میدهد که فرد بخشی مهم و یا همه ریشه های هویتی خود را مخدوش و معیوب سازد که انواع و اقسام متفاوتی همچون تاریخی، فرهنگی، عقیدتی و غیره دارد. این اصطلاح نخستین بار از سوی هگل، فیلسوف شهیر آلمانی مورد استفاده قرار گرفت که عمیقاً به فضیلت ذاتی نژاد ژرمن معتقد بود و بعد از سوی متفکرین مارکسیست و اسلام گرا نیز مورد بحث قرار گرفت. الیناسیون تاریخی به عنوان رکن مهمی از الیناسیون، به رویدادی گفته میشود که یک جامعه با میراث تاریخی خود منقطع گردد و فراموش نماید که چه بوده است و در دامان آن “بودن” چه دستاورد هایی نیز کسب کرده است.
این انقطاع در نهایت خود منجر به از بین رفتن استقلال موجودیتی جامعه میشود چرا که قطع رابطه با آن ریشه های تاریخی تنها زمانی ممکن است که یک هویت دیگر را بپذیرد و جانشین هویت قبلی نماید و این مسئله منتج به استحاله و انحلال هویت اول میشود و دامنه اش به سایر ابعاد زندگی فردی و جمعی بشر همچون فرهنگ، زبان، پوشش و غیره نیز سرایت خواهد کرد. مقام بنیانگذار در خصوص نسبت الیناسیون و استقلال بیان میدارد:(( مادامی که ملت ها خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، استقلال نمیتوانند پیدا کنند.)) (امام خمینی، ۱۳۸۵؛ ۴) از این رو مقوله الیناسیون و نفی آن مورد توجه رهبران و اندیشمندان انقلاب اسلامی بوده است که نهایتا در اصل ۱ قانون اساسی منعکس گردید.
_الیناسیون در نظام فکری صاحب نظران اسلام گرای انقلابی
فارغ از رهبران انقلاب اسلامی، اندیشمندان و متفکرین انقلابی نیز به این مسئله به شکلی مفصل پرداخته اند که از میان آنان شهید دکتر عبدالحمید دیالمه و دکتر علی شریعتی در این یادداشت به عنوان مثال یاد میشود. شهید دکتر دیالمه، از اعضای فعال حزب انقلابیِ جمهوری اسلامی و نماینده اسبق پارلمان، طی سخنرانی خود در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۵۹ الیناسیون تاریخی را از خصیصه های جامعه دلباخته و خودباخته میداند که بر اثر این مجذوبیت و مرعوبیت به تاریخ خود پشت میکند و غرق در هویت دیگری میشود.(دیالمه، ۱۳۹۹: ۱۶) این اندیشمند اسلام گرا نگاهی جغرافیایی نسبت به الیناسیون قائل نبوده و همه جوامع را در معرض این خطر میداند. دکتر علی شریعتی در کتاب بازگشت به خویشتن الیناسیون را بر خلاف متفکر قبلی جغرافیایی قلمداد میکند و در معاصرت آن تعمق میکند و معتقد است که بسیاری از جوامع اسلامی و آفریقایی دچار پوچی در برابر تمدن غرب شده اند و گذشته اصیل خود را پای جذابیت های آن تمدن ذبح کرده اند و تنها خیزشی ایمانی میتواند مانع از آن بشود.(شریعتی، ۱۳۸۹: ۵) وی معتقد است که خویشتن بر نوع است خویشتن کهن و خویشتن بالفعل؛ او سپس این پرسش را مطرح میسازد که مقصود ما از پیوستن به خویشتن آیا خویشتن باستانی و روی آوردن به حکومت های هخامنشی و اشکانی و ساسانی است؟ او سپس اشاره میکند که این جزئی از خویشتن ایرانی است که پس از ظهور اسلام با آن عمیقا درآمیخته شده و جداسازی این دو دیگر ممکن نیست و اکنون ما در مرحله خویشتن بالفعل و اسلامی هستیم.(همان، ۱۴) در حقیقت مرحوم دکتر شریعتی باستان گرایی ایرانی را جلوه ای از غرب گرایی سکولار میداند که حضور تمدنی اسلام را ضد ایرانی به تصویر میکشد و در حقیقت باستان گرایی ایرانی را نیز متهم به الیناسیون مینماید.
_توحید و اصل ۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
نقطه وصل ایران پیش از اسلام و پس از آن توحید و مشروعیت الهی است. تا پیش از ظهور اسلام پادشاهان ایرانی خود را از فره ایزدی برخوردار میدیدند تا آنجا که آئین زرتشتی تبدیل به دین رسمی ساسانیان گشت. در دوران اسلامی توحید سیاسی مسیر تاریخی خود را شکل تکاملی طی نمود و همواره ما نظامات و پدیده های سیاسی خدا بنیاد مواجه بوده ایم و نهایتا با آغاز عصر صفوی مذهب تشیع تبدیل به عنصری وحدت بخش و دولت آفرین شد. اصل ۱ قانون اساسی و عبارت “اعتقاد دیرینه” نیز اشاره به این توحید سیاسی و روند تاریخی دارد و قانونگذار اساسی در حال اعلام وفاداری و بیعت با گذشته خویش است و به عنوان یک مُبیّن فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی راه هر گونه الیناسیون تاریخی را مسدود میسازد.
محمد مولاهویزه
دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه علامه طباطبائی(ره)
منابع و مآخذ:
۱_روحالله، امام خمینی(۱۳۸۵) صحیفه امام، جلد ۱۲. دفتر نشر و آثار امام خمینی(ره)
۲_شریعتی، علی(۱۳۸۹) بازگشت به خویشتن. انتشارات الهام
۳_دیالمه، عبدالحمید(۱۳۹۹) الیناسیون جامعه. نشر معارف